نود و چهارم ...
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 22:53
روز اول که دل من به تمنّای تو پر زد, چون کبوتر بر لب بام تو نشستم, تو به من سنگ زدی , من نرمیدم , نه گسستم. باز گفتم که تو صیّادی و من آهوی دشتم, تا به دام تو در افتادم , همه جا گشتم و گشتم, حذر از عشق ندانم, سفر از پیش تو هرگز نتوانم , نتوانم .... * ....