روز اول که دل من به تمنّای تو پر زد,
چون کبوتر بر لب بام تو نشستم,
تو به من سنگ زدی , من نرمیدم , نه گسستم.
باز گفتم که تو صیّادی و من آهوی دشتم,
تا به دام تو در افتادم , همه جا گشتم و گشتم,
حذر از عشق ندانم,
سفر از پیش تو هرگز نتوانم , نتوانم ....
* ....
زدی تو خط شعرا!!;)
چه لطیف ...
چه آهوی دشتی که دوست داره به دام صیاد بیفته ...
عَاشق شدیاااااا ;)
سلام شعر قشنگی بود ممنون که خبرم کردی رفیق
به روزم با یه مطلب خوشحال میشم بخونید . بدرود
پژمان اهورامزدا
سلام.. مرسی:)
اکی... مرسی خبر دادی:) سر می زنم ;)